*.* تیم نویسندگی فانوس *.*

قسمت پایانی ما شیشتا” (فانوس-صادق)

به قلم: صادق-فانوس

*هرگونه کپی برداری از آثار بدون ذکر منبع و نام نویسنده غیر مجاز بوده و پیگرد قانونی دارد*

نفر ششم ( آخرین نفر )

آاااه ….
اولین بار تو جشن نامزدی رفیقم ( بابک) دیدمش …
یه حسی بهم دست داد …
دلم میخواست بیشتر باهاش آشنا بشم …
بعد از جشن از بابک که میتونم بگم مثل برادریم باهم در موردش پرسیدم …
بابگ گفت : آی آی آی آی … چیه ؟؟؟
بهش گفتم میخوام ببینم کیه ؟ چیه ؟اسمش چیه؟ ننش کیه ؟ باباش کیه ؟ نسبتش با تو چیه ؟ چجور آدمیه ؟
همه رو برام توضیح داد و از اخلاقیات و خصوصیاتش برام گفت …
اسمش مهتاب بود و دختر عموی بابک

چند روزی گذشت …
یه شب یه شماره ناشناس بهم زنگ زد …

مشاهده ادامه در سایت اصلی یا ادامه مطلب.

قسمت اول تکرار یک رویا” (فانوس-میثم)

به قلم: میثم-فانوس

ژانر: کمدی،درام

*هرگونه کپی برداری از آثار بدون ذکر منبع و نام نویسنده غیر مجاز بوده و پیگرد قانونی دارد*

برای مشاهده در سایت اصلی تیم نویسندگی فانوس کلیک کنید

طبق معمول سوئیچ ماشین رو خونه جا گذاشته بودم، برگشتم زنگ آیفون رو زدم بعد چند ثانیه چراغ هاش روشن شد فهمیدم یکی گوشی رو برداشته، به صفحه آیفون خیره موندم تا چیزی بگه که گفت»

-دارم چپ چپ نگات میکنم.

حامد بود،پسرداییم ؛ منو حامد چندسالی میشه از تبریز برای کار یا به قول حامد برای خود ثابت کنی اومدیم و یه بوتیک لباس فروشی سمت خیابون استانبول تجریش راه انداختیم»

-باز کن مهندس سرده هوا

حامد-چرا بی خبر داشتی میرفتی؟هان؟اصلا کجا میرفتی؟

مشاهده ادامه در سایت اصلی یا ادامه مطلب.